۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

فریاد از مهدی اخوان ثالث

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز.
هر طرف می سوزد این آتش ،
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود.
من به هر سو می دوم گریان ،
در لهیب آتش پر دود .


وز میان خنده هایم ، تلخ،
و خروش گریه ام ، ناشاد،
از درون خسته سوزان ،
میکنم فریاد، ای فریاد ! ای فریاد !


خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بیرحم،
همچنان می سوزد این آتش ،
نقشهائی را که من بستم بخون دل ،
بر سر و چشم در و دیوار ،
در شب رسوای بی ساحل.


وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هائی را که من پروردم بدشواری ،
در دهان گود گلدانها ،
روزهای سخت بیماری .


از فراز بامهاشان ، شاد ،
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،
بر من آتش بجان ناظر.
در پناه این مشبک شب.
من بهر سو میدوم ، گریان از این بیداد .
میکنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد!


وای بر من ، همچنان میسوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان .
وانچه دارد منظر و ایوان .
من بدستان پر از تاول
اینطرف را میکنم خاموش ،
وز لهیب آن روم از هوش.
ز آن دگر سو شعله بر خیزد ، بگردش دود.
تا سحرگاهان ، که میداند ، که بود من شود نابود.
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد  در بستر ،
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر.
وای ، آیا هیچ سر بر میکنند از خواب ،
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیداد گر بنیاد.
میکنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد !

خدایش بیامرزاد اخوان را که انگار برای من سروده است فریاد را
و این البته از بزرگی سخن چون اوئی است که محدود به زمان و مکان نیست
و نه حال و روز چون منی .

هیچ نظری موجود نیست: