۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

امنیت سیاسی، سیاست امنیتی

روزهای اخیر وقوع چند حادثه در سطح شهر خاطر همه را مکدر نمود و از همه بدتر برخورد مشابه مسئولان در مواقع این چنینی در این سال هاست که دل انسان را به درد می آورد به گونه ای که هر کس منتظر حادثه و واقعه ای دیگر است.
همچون اتفاقات مشابه دیگری که در گذشته نزدیک رخ داد این بار هم بلافاصله پس از اعلام خبر ترور، مقامات سیاسی و امنیتی با هوش سرشار و علم پربار، دست دشمن همیشگی را بر ملا ساختند و پرده از راز یک جنایت دیگر برداشتند. باشد که دشمن زبون حساب کار خود را بنماید و دست از این اعمال ددمنشانه بردارد.
سوال همیشگی و نکته بی جواب این است که سیستم اطلاعاتی و امنیتی پر قدرت ما که حالا دستگاه های سیاسی و نظامی هم به آن افزوده شده چگونه قادر است در همان لحظات ابتدای هر رخداد، عامل آن را شناسایی نماید و ریشه اش را بشناسد اما کمتر توانسته شخصی را دراین باره دستگیر نموده و به دستگاه قضایی معرفی نماید تا به سزای عملش برسد.
و سوال دیگر اینکه با این همه اطلاعات و اقتدار این سیستم چگونه افرادی دست نشانده دشمن در روز روشن می توانند با خود یک چنین ادوات تروریستی حمل نمایند و پس از انجام کارشان هم بگریزند و کسی جلودارشان نباشد.مگر می شود یک چنین اقداماتی بدون برنامه ریزی از پیش تعیین شده صورت بگیرد و این دستگاه ها از آن بی اطلاع باشند .
سوال دیگر این است که وقتی گفته می شود این ها جنایات سریالی است و توسط دشمن برنامه ریزی شده و به این شکل اجرا می شود و برای جلوگیری از پیشرفت و دستیابی به دانش هسته ای صورت می گیرد، چرا در فاصله بین ترور پیشین تا ترور اخیر اقدام درخوری برای مقابله با تکرار آن صورت نگرفته است.
رخدادهای اینچنینی دل هر شخص شنونده را آزرده می سازد و بهداشت روانی اجتماع را به مخاطره می اندازد. خواه مثل حادثه میدان کاج باشد که پلیس مدعی فرماندهی آن است و خواه ترور شخصیت ها که به تعبیر یکی از شخصیت ها به سریالی بودن آن،بیش از پیش یادآور قتل های زنجیره ای می گردد.
انشااله روزی برسد که خون هیچ بی گناهی به هیچ دلیلی پای مال نگردد و هر شخص حقیقی و حقوقی در قبال مسئولیتش پاسخ گو باشد.

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

مقابله با آلودگی هوا به روش نوین

طبق معمول صبح زود برای ورزش صبح گاهی رفتم ورزش گاه . دیدم عده ای از دوستان پشت در ورزش گاه ایستاده اند . تعجب کردم تا به حال ندیده بودم در ورزش گاه این موقع بسته باشد. جلوتر که رفتم متوجه بحث شان شدم . نگهبان می گفت دستور سازمان تربت بدنی است که به خاطر آلودگی هوا ورزش گاهها بسته باشد و از ورود ورزش کاران جلوگیری شود. راستش اول کمی ناراحت شدم اما زود خودم را کنترل کردم و وقتی دریافتم فایده ای ندارد و این در باز نخواهد شد دست از پا درازتر بازگشتم خانه.
مسئله آلودگی هوا از همان دست گرفتاری هایی است که در هر کشور ابتدا حکومت مسئول کنترل آن است و سپس مردم درست مثل کنترل جمعیت. هر چه فکر کردم ورزش کردن یا نکردن عده ای در صبح گاهان چه ارتباطی می تواند با آلودگی هوا داشته باشد و یا کمکی به رفع آن نماید و یا از بیماری جلوگیری نماید پاسخی درنیافتم. اما در هر حال مثل بسیار چیزها که این روزها می بینیم و سرمی جنبانیم و دم برنمی زنیم باید بپذیریم و دم برنزنیم که این خواست خسروان است.
سال هاست گوشمان پر شده از خطر آلودگی هوا که پایتخت را تهدید می کندو مسئولان تنها به نصیحت مردم در بیرون نیاوردن ماشین هاشان و اجرای طرح های ترافیک بسنده کردنداما آیا براستی چاره این مشکل این هاست. همه روزه صبح های زود کافی است به خیابان بیایید و ماشین های حمل و نقل عمومی از قبیل سرویس اداره ها ،اتوبوس های شرکت واحد و مینی بوس های خطی را ببینید که چگونه هوای شهر را دودباران می کنند و در این میان چه فایده که دیگر مردم خودروهای شخصی شان را بیرون بیاورند یا نیاورند.
چند سال است دولت با شهرداری بر سر تامین بودجه مصوب نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی اختلاف دارد و به جای آن هر از چند گاهی با تعطیل نمودن پایتخت به این بهانه با این مشکل مقابله می نماید.
کسی چه می داند شاید این مشکل هم همچون مسئله کنترل جمعیت که به تازگی معلوم شد آن گونه که دیگران می پنداشتند نبود و برنامه تازه دولت در کنترل جمعیت با برنامه ریزی در ازدیاد جمعیت مقارن گشت، برای کنترل آلودگی هوا نیز راه حل های تازه ای مکشوف گردیده و ما بی خبرانیم که از جمله آن مقابله با ورزش صبح گاهی است.

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی

هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی .

هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.

هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.

و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.

و اینها همه چیست؟

جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!

من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟

خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.

خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.

من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.



خدایا!

من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.

و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.

در قضایت خیرم را بخواه.

و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.

آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.

و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.

پروردگار من!

من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.

و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.



خدایا!

به که واگذارم می کنی؟

به سوی که می فرستی ام؟

به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.

یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟

یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟

من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.

ای توشه و توان سختی هایم!

ای همدم تنهایی هایم!

ای فریاد رس غم وغصه هایم!

ای ولی نعمت هایم!

ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!

ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!

ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!

ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!

تو پناهگاه منی!

تو کهف منی!

تو مامن منی!

وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........

اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.

و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.

ای زنده!

ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.



ای آنکه :

با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.

و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.



ای آنکه:

در بیماری خواندمش و شفایم داد.

در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.

در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.

در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.

در فقر خواستمش و غنایم بخشید.

من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.

من آنم که به بدی همت گماشتم.

من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.

من آنم که غفلت کردم.

من آنم که پیمان بستم و شکستم.

من آنم که بد عهدی کردم .....

و ... اکنون باز گشته ام.

باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.

پس تو در گذر ای خدای من!

ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.



ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.

معبود من!

اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.

آقای من!

بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.

نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.

نه ریسمانی که بدان بیاویزم.

و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.

چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!

انکار؟!

چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟



خدای من!

خواندمت پاسخم گفتی.

از تو خواستم عطایم کردی.

به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.

به تو تکیه کردم نجاتم دادی.

به تو پناه آوردم کفایتم کردی.



خدایا!

از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.

آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.

از درگاه خویشت ما را مران.

ای خدای مهربان!

بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.

و جسم و دینم را سلامت بدار.

و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.

و از آتش جهنم رهایم ساز.



خدای من!

اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.

و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.

یا رب! یا رب! یا رب!



خدای من!

این منم و پستی و فرو مایگی ام.

و این تویی با بزرگی و کرامتت.

از من این می سزد و از تو آن

" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."



خدای من!

تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!

تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.



خدای من!

تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.

تو که اینقدر دلسوز منی!

خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟

تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟

تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.

کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.

بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.

و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.



خدای من!

مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.



خدای من!

چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!

چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!

ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.

یا رب! یا رب! یا رب!

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

دروغ گو دشمن خداست

مدیر مدرسه پشت میکروفن فریاد می زد مرگ بر امریکا و هر بار با گفتن این جمله دستانش را مشت کرده و به بالا حرکت می داد . با این کار انگار می خواست دانش آموزان را وادارد تا با شور و هیجان بیشتری شعار دهند. یکی از بچه ها اما دست به سینه ایستاده بود و زیر لب به جای این که بگوید مرگ بر امریکا می گفت درود بر امریکا.
کنار دستی اش که شنیده بود بهش گفت بیشعورچرا میگی درود بر امریکا؟
دانش آموز اول جواب داد:آخه من عموم تو امریکا زندگی میکنه واسه همین دوس ندارم بگم مرگ بر امریکا.
دانش آموز دوم گفت : خنگ خدا این مرگ بر امریکا که به مردم امریکا نیس ، بابام میگه منظور اون اوبامای بی پدرمادره که دشمن ماس.
اولی جواب داد: به هر حال نمی خام بگم من همون اوباما رو هم دوس دارم چون به مردمش دروغ نمیگه و رویش را که برگرداند گفت بابام گفته.
دومی چیزی نگفت.
اولی گفت تازه همین آقا مدیر ده بار تا حالا گفته زنگ ورزش میزاره ما فوتبال بازی کنیم همش
میگه هفته دیگه.
دانش آموز دوم گفت مامانم میگه دروغگو دشمن خداس
آقا مدیر از بچه ها خواست صلوات بفرستند و مرتب و منظم و به صف بروند سر کلاس ها .